« به وبلاگ من خوش آمدید »

فعال در همه زمینه ها ...

« به وبلاگ من خوش آمدید »

فعال در همه زمینه ها ...

عشق چیست ؟ ...

عشق چیست ؟


ای که می پرسی نشان عشق چیست ؟


عشق چیزی جز ظهور مهر نیست !


 

عشق یعنی مهر بی چون و چرا


عشق یعنی کوشش بی ادعا


عشق یعنی مهر بی اما ، اگر

 

عشق یعنی رفتن با پای سر


عشق یعنی دل تپیدن بهر دوست


عشق یعنی جان من قربان اوست


عشق یعنی خواندن از چشمان او

 

حرف های دل ، بدون گفتگو


عشق یعنی عاشق بی زحمتی


عشق یعنی بوسه ی بی شهوتی


عشق ، یار مهربان زندگی


بادبان و نردبان زندگی


عشق یعنی دشت گلگاری شده


در کویر چشمه ای جاری شده


یک شقایق در میان دشت خار


باور امکان با یک گل بهار


در خزانی برگ ریز و زرد و سخت


عشق ، تاب آخرین برگ درخت


عشق یعنی روح را آراستن


بی شمار افتادن و برخاستن


عشق یعنی زشتی زیبا شده


عشق یعنی گنگی زیبا شده


عشق یعنی مهربانی در عمل


خلق کیفیت به کندوی عسل


عشق یعنی گل به جای خار باش


پل بجای این همه دیوار باش


عشق یعنی یک نگاه آشنا


دیدن افتادگان زیر پا


زیر لب با خود ترنم داشتن


بر لب غمگین تبسم داشتن


عشق ، آزادی ، رهایی ، ایمنی


عشق ، زیبایی ، زلالی ، روشنی


عشق یعنی تنگ بی ماهی شده

 

عشق یعنی آهویی آرام و رام


عشق یعنی صیادی بدون تیر و دام


عشق یعنی برگ روی ساقه ها


عشق یعنی از بدی ها اجتناب


بردن پروانه ها از لای کتاب


در میان این همه غوغا و شر


عشق یعنی کاهش رنج بشر


ای توانا ، ناتوان عشق باش


پهلوانا ، پهلوان عشق باش


ای دلاور ، دل بدست آورده باش


در دل آزرده منزل کرده باش


عشق یعنی تشنه ای خود نیز اگر ،


واگذاری آب را بر تشنه تر


عشق یعنی ساقی کوثر شدن


بی پر و بی پیکر و بی سر شدن


عشق یعنی خدمت بی منتی


عشق یعنی طاعت بی جنتی


گاه بر بی احترامی ، احترام


بخشش و مردی به جای انتقام


عشق را دیدی ،خودت را خاک کن


سینه ات را در حضورش چاک کن


عشق آمد ، خویش را گم کن عزیز


قوت ات را قوت مردم کن عزیز


عشق یعنی مشکلی آسان کنی


دردی از درماندی درمان کنی


عشق یعنی خویشتن را گم کنی


عشق یعنی خویش را گندم کنی


عشق یعنی نان ده و از دین مپرس


در مقام بخشش ، از آئین مپرس


هر کسی او را خدایش جان دهد


آدمی باید که او را نان دهد


در تنور عاشقی سردی مکن


در مقام عشق ، نامردی مکن


لاف مردی میزنی ، مردانه باش


در مسیر عاشقی افسانه باش


دین نداری ، مردمی آزاده باش


هر چه بالامیروی افتاده باش


در دین ، دکانداری مکن


چون به خلوت میروی کاری مکن


عشق یعنی ظاهر باطن نما


باطنی آکنده از نور خدا


عشق یعنی عارف بی خرقه ای


عشق یعنی آنچنان در نیستی


تا که معشوقت نداند کیستی


عشق یعنی ذهن زیبا آفرین


آسمانی کردن روی زمین


عشق یعنی مست شو گر عاقلی


از شراب غیرانگوری ولی


هر که با عشق آشنا شد ، مست شد


وارد یک راه بی بن بست شد


کاش در جامم شراب عشق باد


خانه جانم شراب عشق باد


هر کجا عشق آید و ساکن شود


هر چه ناممکن بود ممکن شود


در جهان هر کار خوب و ماندنی ست


رد پای عشق در او دیدنی است


شهرهاس خوب دیوان جهان


شر عشق است و سرود عاشقان


سالک آری عشق رمزی در دل است


شرح و وصف عشق ، کاری مشکل است


عشق یعنی شور هستی در کلام


عشق یعنی شعر ، مستی ، والسلام

پیله

پیله

چه کسی می داند                               که تو در پیله تنهایی خود تنهایی؟

چه کسی می داند                               که تو در حسرت یک روزنه در فردایی؟

پیله ات را بگشای                                 تو به اندازه یک پروانه زیبایی

پیله ات را بگشای                                 زندگی ، من ، خورشید

ما همه منتظریم                                   زندگی سبزتر از آن چیزی است

که تو در خاطر خود داشته ای                پیله ات را بگشای

دست از این همه ظلمت بردار                دل به یک روشنی محض سپار

                                     پیله ات را بگشای ...

روایت عشق ...

یه دختر کوری تو این دنیای نامرد زندگی میکرد .این دختره یه دوست پسری داشت که عاشقه اون بود . دختره همیشه می گفت اگه من چشمامو داشتم و بینا بودم همیشه با اون می موندم . یه روز یکی پیدا شد که به اون دختر چشماشو بده . وقتی که دختره بینا شد دید که دوست پسرش کوره . بهش گفت من دیگه تو رو نمی خوام برو . پسره با ناراحتی رفت و یه لبخند تلخ بهش زد و گفت : مراقب چشمای من باش !!!!!!

 

هنوز دوسش دارم!!!

چه قد سخته تو چشمای کی که تمام عشقت رو دزدیده

و به جاش یه زخم همیشگی رو به قلبت هدیه داده زل بزنی

و به جای اینکه لبریز از کینه و نفرت شوی،

حس کنی که هنوزم دوسش داری،

چه قد سخته تو خیالت ساعت ها باهاش حرف بزنی امّا وقتی دیدیش

هیچ چیزی جز سلام نتونی بگی...

چه قدر سخته وقتی پشتت بهشه

دونه های اشک گونه ها تو خیس کنه،

امّا مجبور باشی بخندی تا نفهمه هنوزم دوسش داری !!!

کجا برم خدایا؟

کجا برم خدایا؟

به کی بگم غمم را؟

که غم درونمو سوزونده

چرا به لب بیارم؟

که آتش درونم

تا استخونمو سوزونده

این منم که قمارو باخته

رو نسیم آشیونه ساخته

 

ای دل پر آرزو

با تو کنم گفتگو

سنگ صبورم تویی تو

مانده به دریای غم

در دل شبهای غم

چشمه ی نورم تویی تو

کجا برم خدایا؟

به کی بگم غمم را؟

که غم درونمو سوزونده

چرا به لب بیارم؟

که آتش درونم

تا استخونمو سوزونده

این منم که قمارو باخته

رو نسیم آشیونه ساخته

 

مستم و دیوونه ام

بی تو شده غم دگر

همدم شبهای ما

آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآه

بر در میخونه ها

حلقه شده تا سحر

دست تمنای ما

آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآه

کجا برم خدایا؟

به کی بگم غمم را؟

که غم درونمو سوزونده

چرا به لب بیارم؟

که آتش درونم

تا استخونمو سوزونده

این منم که قمارو باخته

رو نسیم آشیونه ساخته

این منم که قمارو باخته

رو نسیم آشیونه ساخته

 

این منم که قمارو باخته

رو نسیم آشیونه ساخته